من سالهاست برای تو یک شعر کوچکم
بازی گرفته ای تو مرا چون عروسکم
از قصه قدیمی گیسو و باد و عشق
دیری است از حکایت این عشق کودکم
این شنبه های بی کسی ازراه میرسند
من شنبه نه سنگ صبور ی زچوبکم
گفتی که پیرو باران تو میرسی
پرشد تمام دهکده از فرط مویکم
دیری است میدوم وبه گردت نمیرسم
از بس دویده ام گرفته دوپایم زقوزکم
من سالها از گلوی غزل پاره میشوم
در گوشواره های تو حزیان سوتکم
این شنبه های لعتی ا زجمعه بدترند
از دست این دو چو عصیان کودکم
فاراب